منجمد ...

چه بد دنیاییه ...

ناکث خیلی وارده، همجین زیر یک خمتو میگیره که مطمئنی اگه یک لحظه بهش فرصت بدی جوری میزنت زمین که همه استخوانهات خُرد بشن.

.

.

راستی، عسکات خیلی خوبن.

از کی تا حالا عکاسی ؟ ...

پ.ن : من عاشق عکس و فیلمم. نمیدونستی ؟!

منجمد ......

دیدی بعضی دستگاه ها وقتی ازشون استفاده نمیکنی به حالت خواب فرو میرن،

تا زمانی که دوباره بری سراغشون، از حالت خواب سریع خارج میشنو دوباره مثل اولشونن.

بعضی آدما هستن اطرافمون، که اگه کسی سراغشون نره و تنها بشن به حالت خواب فرو میرن،

ولی فرقش اینه که امکان داره دیگه هیچوقت به حالت قبلی برنگردن.

منجمد ......

(د.ک) = داستان کوتاه

× کپی و استفاده بودن اجازه نویسنده ممنوع مـــی باشد ×

*این نوشته ها هیچ مخاطب خاصی ندارن*

<به نظر هاتون همون جایی که نظر گذاشتین پاسخ میدم>

منجمد ......

(د.ک) = داستان کوتاه

× کپی و استفاده بودن اجازه نویسنده ممنوع مـــی باشد ×

*این نوشته ها هیچ مخاطب خاصی ندارن*

<به نظر هاتون همون جایی که نظر گذاشتین پاسخ میدم>

منجمد ......

قبلا فکر میکردم تنهام ...

.

امروز که هیچ کس نفهمید تولدمه ، فهمیدم که ، خیلی تنهام ...

.

.

میخوام یه اعترافی بکنم ...

اینکه ، هر سال ، شب تولدم ، وقتی اولین نفری بودی که تبریک میگفتی ، بهترین حس دنیارو داشتم ...

.

.

خیلی ساله که بهترین حس دنیارو ندارم ...

منجمد ......

داستان ملاقات شمس و مولانا،

و دگرگون شدن مولانا

 

مرورگر شما از این ویدئو پشتیبانی نمیکند، لطفا مرورگر گوگل کروم استفاده کنید.

برچسب‌ها: منجمد, شمس, مولانا منجمد ......

بعضی از عزیزان لطف دارن و میپرسن ؛ چرا نیستی ؟

روال این روزهای من عجیب و غریب شده

به سان موج های خروشان که ارتفاع بعضی هاشون به چند متر میرسه و در لحظه ای،

سقوط می کنن و نیست میشن، انگار که از ابتدا وجود نداشتن.

برچسب‌ها: منجمد منجمد ......

روزهای عجیبی رو پشت سر گذاشتم، و روزهای عجیب تری در پیشه... جدا از کار و زندگی روزمره، اتفاق ها و آدم ها، زندگی رو تحت تاثیر قرار میدن. مثل گیر افتاده ای در گردباد... گاهی حین چرخش وسط این گردباد، به زمین میرسم، خاکی و خسته، انگار که تمام شده باشه... اما لحظه ای بعد دوباره من رو با تمام توان به درون منجمد ......

8 شب .  فرودگاه . خیلی خوشحالم. این سفر میتونه خیلی چیزارو عوض کنه. کار کردن توی اون کمپانی بزرگ رزومه خیلی خوبی برات میشه. کلی زحمت کشیدیم برای آماده کردن اون نمونه کارها که قبول کنن توی مصاحبه شرکت کنی. حالا تو به آرزوت میرسی. من هم خوشحالم از اینکه تونستم همراهت باشم. رو به درب ورودی سالن انتظار منجمد ......

گاهی همون آدمی که هیچکی فکرشو نمیکنه، کاری میکنه که هیچکی فکرشم نمیکنه.

منجمد ......

گیجم، توی خیابون قدم میزنم، هیاهو، همهمه، فریاد حتی از این فاصله رگ گردن بعضی هارو میبینم... ... هیچ صدایی نمیشنوم وسط این پیاده روی پهن قدم میزنم ... چند ماه گذشته از آخرین حرف هام ... بودم، اما نبودم ... بگذریم . دوست داشتم امشب بودی، قدم میزدیم، حرف میزدیم و ... منجمد ......

اون روز که گفتی بیا،

خیلی رسمی و خشک روی صندلی نشسته بودمو بیشتر نگاه میکردم به جای اینکه حرف بزنم،

یکی از دنده هام شکسته بود، نمیتونستم درست نفس بکشم و بلند حرف بزنم.

هر چند لحظه ضعف میکردم از درد ...

اما اومدم ...

گمونم ناراحت شدی و فکر کردی دلم نمیخواد حرف بزنم.

منجمد ......

امروز داشتم توی فایل های قدیمیم میچرخیدم که به یک پوشه رسیدم ...بازش کردم، که ای کاش نمیکردم ... . پر از عکس، فیلم ... پر از خاطره ... . حالا ، همه چی دارن توی مغزم رژه میرن. . دوباره یاد اون خونه بزرگ افتادم. لعنتی ... همه چی از اونجا شروع شد ... هروقت باهاش در مورد اون خونه حرف میزنم، جفتمون بغض م منجمد ......